loading...

گریه قلم :)

توییه جمع خانوادگی نشسته بودیم و بحث ماشین و رانندگی بود و من که تازه گواهینامه گرفتم. نوبت به من که رسید گفتم: صادقانه من از رانندگی کردن میترسم چون همش نگرانم...

بازدید : 11
يکشنبه 18 اسفند 1403 زمان : 16:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گریه قلم :)

توییه جمع خانوادگی نشسته بودیم و بحث ماشین و رانندگی بود و من که تازه گواهینامه گرفتم. نوبت به من که رسید گفتم: صادقانه من از رانندگی کردن میترسم چون همش نگرانم یه حادثه‌‌‌ای اتفاق نیفته.

بابام هم طبق معمول میگفت: اخه ترس نداره که تو با احتیاط بری و بیایی چیزی نمیشه.

بعدش به پسر خاله ام اشاره کردم و گفتم: الان فرض کنید من و امیرحسین دقیقا مهارت رانندگیمون یکی باشه، با یه مدل ماشین، تو یه خیابون، یه تصادف دقیقا عین هم داشته باشیم بی هیچ تفاوتی، میزان خسارت هم یکی باشه، راننده اون ماشینی که ما بهش زدیم پیاده بشه امیرحسین رو ببینه میگه نه داداش چیزی نشده که فدات قربونت تاج سری باهمم رفیق میشن و میرن پی کارشون. ولی همون راننده اگه من رو ببینه میگه خانم من نمیدونم کی به شما گواهینامه داده تو برو بشین پشت ماشین لباس شویی؛ در صورتی که شرایط ما دوتا دقیقا یکی بوده.

جالبش اینجاست که کل مردهای جمع با هم گفتن همینه که هست باید تحمل کنی...! ممنون واقعا -_-

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 92
  • بازدید کننده امروز : 93
  • باردید دیروز : 14
  • بازدید کننده دیروز : 15
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 233
  • بازدید ماه : 116
  • بازدید سال : 4884
  • بازدید کلی : 4884
  • کدهای اختصاصی