loading...

گریه قلم :)

پشت هر قلم محزون، نویسنده ای از فرط جنون میرقصد

بازدید : 0
پنجشنبه 10 ارديبهشت 1404 زمان : 0:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 1
سه شنبه 8 ارديبهشت 1404 زمان : 21:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گریه قلم :)

شومینه را روشن کرده ای؟ این کلوچه‌های داغ کشمشی همراه یک فنجان چایی که تو دم کرده باششی خوردن دارند.

گرامافون چه رقصانه(نویسنده کلمه بهتری نیافت) میخواند امشب؛ باید با هم برقصیم؛ اگر نرقصیم زیبایی این شب تکمیل نخواهد شد. در این فکرم آیا این شب اصلا به پایان خواهد رسید؟ امشب خواب به چشم‌های من و تو خواهد آمد؟ من که امشب خواب را بر هر دو چشمم حرام کرده ام، تو اما لطفا کمی‌بخواب؛ تماشای معصومیت صورتت وقتی که در عالم رویا سفر میکنی، حیات جان نیمه جانم را تمدید میکند.

تو به خاطر داری که چه شد که به اینجا رسید؟ از من اگر بپرسی، فکر میکنم همه چیز زیر سر پرتو آفتاب نزدیک غروب بود. انکعاس نورش و درخشش چشم‌های پر فروغ تو شروع ماجرا شد. ‌‌‌ای کاش تو هم میدیدی دخترکی را که من دیدم. جا یقدم‌های او روی برف تازه بر زمین نشسته، نشان میداد که چه کفش‌های کوچکی دارد. رد قدم‌هایش را که دنبال کردم، پیچ و تاب دامن چین داری را دیدم که با نهایت ناز همراه آن اله زیبا میرقصید. کمربند کت مخملی قهوه‌‌‌ای خود را محکم بسته بود تا باد بینوا و سرگردان لحظه‌‌‌ای طعم اغوش گرمش را نچشد. من که به شال چهارخانه‌‌‌ای که ترکیب سبز و قهوه‌‌‌ای و نارانجی بود و انطور هوس انگیز دست به گردن تو اویخته بود حسودی نکردم، کردم؟

دو ریسمان از موی حنایی اش بافته بود و با هر چرخش، تازیانه روانه پیکر درهم شکسته قلبم میکرد.

خوابیده ای؟ باید هم بخوابی! برای من هم اگر چنین هزار و یک شبی تعریف میکردند غرق دنیای رویا میشدم...

بخواب تا من از رقص سرانگشتانم بر گونه‌های تو مست و مدهوش شوم و جز ماه صورت تو در این شب دنیا هیچ چیز نبینم :))

#گریه_قلم

(می‌دونم الان بهاره و زمستان گذشته اما خب تراوشات مغز رو نمیشه کاریش کرد...)

بازدید : 3
يکشنبه 30 فروردين 1404 زمان : 14:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گریه قلم :)

امروز یهویی رفتم و موهایی که فقط تا سر شونه‌هام بود رو دوباره به اندازه یه انگشت کوتاه کردم. این مدل رو تا حالا امتحان نکرده بودم اما خیلی خوب بهم نشسته؛ ازش خوشم میاد. تقریبا یادم ررفته موی بلند داشتن چه حسی داشت. سه سالی میشه که مدام موهام کوتاهه و اصلا نزاشتم بلند بشن. فکر کنم دیگه بهش عادت کردم. بماند که موی کوتاه خیلی خیلی بیشتر از موی بلند بهم میاد. خلاصه که کی قراره دوباره موی بلند داشته باشم و بتونم ببافمشون خدا داند...:)

بازدید : 3
جمعه 28 فروردين 1404 زمان : 16:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گریه قلم :)

چند روز پیش با رفیقم صبحت آینده و کنکور و این حرفا بود. رفیقم میگفت از پارسال مغزش خالی خالی شده اینطور که اصلا نمیدونه میخواد چیکار کنه، یا هیچ ایده‌‌‌ای واسه آینده نداره. من دقیقا برعکسم من انقدر ایده و برنامه دارم که نمیدونم کدومشو باید جدی بگیرم و اینطوری که خودم بهش فکر میکنم همهشون میتوننی خیلی خفن و درجه یک بشن ولی نمیدونم اول باید از کدوم شروع کنم. فکر کنم این شرایط برای کدوممون به خاطر سنی باشه که توش قرار داریم و از نظر من عادیه اما گیج و سردرگم بودنش داره اذیت میکنه. دلم میخواد بتونم زودتر یکی از ایده‌هامو جدی پیگیری کنم. واقعا حیفم میاد بخوام رهاشون کنم...:)

بازدید : 10
دوشنبه 24 فروردين 1404 زمان : 13:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 7
دوشنبه 24 فروردين 1404 زمان : 13:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گریه قلم :)

رقص لری رو دیدید؟ جدیدا تخمین زدن که موسیقی و رقص محلی لری حدود 5000 سالقدمت داره. الان این رقص برای جشن‌ها و عروسی‌ها و محض شادی استفاده میشه اما توی گذشته این رقص‌ها رسم و آئینی بوده که قبل از هر جنگ و نبرد انجام میشده. سازهای اصلی رقص لری ساز و دهلِ که طبل و شیپور جنگ بوده. جالبه ک بدونید از همین ساز و دهل وقتی که یه سرباز کشته میشده برای مراسم خاکسپاریش استفاده میکردن. هنوزم وقتی بین اقوام لر یک جوان از دنیا میره از همین موسیقی استفاده میشه اسمش هم « ساز چپی» هست. انجام حرکات رقص قبل از جنگ روحیه سربازها و مردم رو بالا میبرده. بخش اصلی رقص هم اینه که رقاص‌ها باید دست هم رو بگیرن که نشونه اتحاده.

ممکن برای غیر ایرانی‌هایی که اینو میشنون سوال پیش بیاد ک وقتی شماها قبل از جنگ میرقصیدین پس حتما از جنگ خوشتون میاد و دنبال جنگیدن هستین؛ سوال خیلی خوبیه فقط باید بهش جواب بدیم که ما با دستمال میرقصیم. تکون دادن دستمال همه جای دنیا نشانه صلحه. یعنی قبل از اینکه مبارزه کنیم داریم به دشمنمون نشون میدیم که ببین ما خواهان صلحیم اما اگه دستمال تو دستامونو نمیبینی لااقل دست‌های هم گره خورده مون رو ببین.

خداوکیلی غنی ترین تاریخ و فرهنگ رو داریم ما ایرانیا...:)

بازدید : 9
يکشنبه 23 فروردين 1404 زمان : 16:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گریه قلم :)

رقص لری رو دیدید؟ جدیدا تخمین زدن که موسیقی و رقص محلی لری حدود 5000 سال قدمت داره. الان این رقص برای جشن‌ها و عروسی‌ها و محض شادی استفاده میشه اما توی گذشته این رقص‌ها رسم و آئینی بوده که قبل از هر جنگ و نبرد انجام میشده. سازهای اصلی رقص لری ساز و دهلِ که طبل و شیپور جنگ بوده. جالبه ک بدونید از همین ساز و دهل وقتی که یه سرباز کشته میشده برای مراسم خاکسپاریش استفاده میکردن. هنوزم وقتی بین اقوام لر یک جوان از دنیا میره از همین موسیقی استفاده میشه اسمش هم « ساز چپی» هست. انجام حرکات رقص قبل از جنگ روحیه سربازها و مردم رو بالا میبرده. بخش اصلی رقص هم اینه که رقاص‌ها باید دست هم رو بگیرن که نشونه اتحاده.

ممکن برای غیر ایرانی‌هایی که اینو میشنون سوال پیش بیاد ک وقتی شماها قبل از جنگ میرقصیدین پس حتما از جنگ خوشتون میاد و دنبال جنگیدن هستین؛ سوال خیلی خوبیه فقط باید بهش جواب بدیم که ما با دستمال میرقصیم. تکون دادن دستمال همه جای دنیا نشانه صلحه. یعنی قبل از اینکه مبارزه کنیم داریم به دشمنمون نشون میدیم که ببین ما خواهان صلحیم اما اگه دستمال تو دستامونو نمیبینی لااقل دست‌های هم گره خورده مون رو ببین.

خداوکیلی غنی ترین تاریخ و فرهنگ رو داریم ما ایرانیا...:)

برچسب ها
بازدید : 12
دوشنبه 17 فروردين 1404 زمان : 16:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 10
جمعه 14 فروردين 1404 زمان : 20:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گریه قلم :)

از قبل از عید داشتم فکر میکردم 1404 اولین چیز که باعث میشه من گریه کنم چی میتونه باشه؟! به هرچیزی فکر کرده بودم بجز اتفاقی که دیشب افتاد:

کنار سیزده بدر شاد و خوبی که داشتیم پسردایی فلان فلان شدم از همون صبحش شروع کرد به آزار و اذیت من که عادت همیششه. تیکه پروندن و مسخره کردن و حرص دادن. من دو دقیقه میخواستم با دخترای فامیل گپ بزنم و دخترونه خوش بگذرونیم عین نخود اضافه آش میپرید وسط و گلاب میزد به حس و حالمون. خلاصه که خیلی ازش پر بودم اما سکوت کرده بودم چیزی نمیگفتم تا جو جمع خراب نشه. آخر شب موقع برگشتن یه تیکه کوچیک دیگه انداخت که دیگه تحملش رو نداشتم یهو منفجر شدم و داد زدم. همه اینا به کنار مامان من که اصن در جریان نبود این عنتر از صبح چقدر اذیت کرده منو مقصر میدونه؛ دختر خودشو بیشعور خطاب میکنه برادرزاده اش رو بچه/طفلکی/شیطون. حیف تفریحی که من آخر شب با گریه خوابم ببره...

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 8
  • بازدید کننده امروز : 9
  • باردید دیروز : 7
  • بازدید کننده دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 134
  • بازدید ماه : 17
  • بازدید سال : 4785
  • بازدید کلی : 4785
  • کدهای اختصاصی